نوشته سوم .
سلام سلام مجید جان
من معذرت میخوام
من میگم غلط کردم
من از سمت اونا میگم ...
بابا نفهیمی کردن
جوونی کردن ...
پیش اومد ...
جو گرفتشون ...
مجید جان شرمنده ایم ...
ما مشغول دنیا بازی بودیم که آنطرف تر اتاق فکر مسموم دشمن کنترل میدان را در دست گرفت .
یادمان رفت شما در سالهایی که جنگ تمام شده بود و همه مشغول دنیا بازی بودند در میدانهای مین دنبال برادران و غیرتمندان کشورمان در گرمای بالای 50 درجه اهواز میگشتی ...
یادمان رفته برای برگرداندن تکه استخوانی از شهیدی چه روزهایی که خطر تکه تکه شدن در میدان مین را به جان خریدی ...
مجید جان یادمان رفت برای لبخند ساده ی مادری که 30 سال کوچه را برای برگشتن فرزندش آب و جارو میکند شما چه مرارتها کشیدی ...
مجید جان یادمان رفت برای راست نگه داشت کمر پدر جوان از دست داده ماه و سالها خوزستان را زیر و رو کردید ...
مجید جان یادمان رفت برای اینکه سرمان بالا باشد تکه تکه شدید ...
مجید جان کوتاهی ما را ببخش که جوان ما امروز حیوانی را به نام شما صدا میزند .
چقدر کوته فکرند آنهایی که فریب آمار های ساختگی دشمن را میخورند و میگویند ایرانیان غمگین ترین انسانها در کره خاکی هستند ، البته باید به آنهایی بگوییم : تا شادی را چطور ببینی ...
فرح و شور و حال مردم ما در دهه اول محرم برابری میکند با همه شادی های کل جمعی کره خاکی از اول خلقت تا به حالا ...
تازه بماند شوق پیاده روی اربعین
مجید جان !
عین انسانهایی که کمبود توجه دارند هر کاری میکنیم برای دیده شدن ...
حلالمان کن