ایجاد شوق در مطالعه

جمعه, ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

روز اول کلاس نویسندگی بود. استاد با انرژی فراوان کلاس را آغاز کرد. می گفت و می گفت. هیجان از سر و رویش می بارید. شوق او به آموزش ما را چنان ترغیب می کرد که دوست داشتیم حین کلاس اولین رمان خود را آغاز کنیم. شیوه ارائه محتوا جوری بود که جایی برای سوال نمی گذاشت. هر چند عده ای می پرسیدند و استاد از روی علاقه پاسخ می داد. نمیدانم؛ شاید من سوالی نداشتم یا گیرایی هم بالا بود یا خیلی در باغ نبودم.

کلاس که تمام شد حال خیلی خوبی داشتم. دلم میخواست خودکار را بردارم چنان بنویسم که تا به حال چنین نکرده ام. کاغذ سفید که مقابلم قرار گرفت شب اول قبر را تجربه کردم. همه جا را سکوت فراگرفته بود. کودکی شده بودم که اولین روز مدرسه را تجربه می کند. دختر آفتاب مهتاب ندیده ای شده بودم که توان حرف زدن نداشت. مرده ای را شبیه بودم که انتظار مرگ را نداشته است. مغز اخطار ۴۰۴ می داد. هیچ داده ای وجود نداشت. ارتباط و اتصالی برقرار نبود. هر چه بود خلاء بود.

یاد اولین تمرین استاد افتادم. فقط بنویس. هر چه در مقابل چشمانت قرار گرفت را روی کاغذ بیاور. لیوان. ایرپاد. خودکار . مانیتور. در قندان. لب خندان. عموپورنگ بی رنگ، دریا. کنار خیلی قشنگه. ماهی. شورت مامان دوز. باب اسفنجی و … تا تبدیل شدن کلمات به جملات بی ربط و نهایت پیدا شدن خط نوشتار.

از همین تکنیک روزانه استفاده می کنم. روزهایی که باید بنویسم و موضوع خاصی برای نوشتن ندارم. حالا می خواهم از این روش برای مطالعه استفاده کنم. کار خاصی نیست. تورق کنید. چند خط بخوانید. بدون نیت خاصی. فقط میخوانید که خوانده باشید. کمی از ابتدا. کمی از میانه. پایان را بگذارید برای زمانی که واقعا کتاب گیرایی را لازم را ندارد. فهرست را مرور کنید. راهی برای فرار نگذارید. اینقدر کتاب را تورق کنید که یک خط یا یک پاراگراف شما را به خود درگیر کند.

موافقین ۰ مخالفین ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی