خوانده و نوشته
خیلی اوقات باید بی مهابا به دل نوشتن زد. یه کیبورد خوشدست می خواهد و یه دل پر و آن جمله معروف که هر چه میخواهد دل تنگت بگو.
شاید باورش سخت باشد اما نوددرصد اوقات بدون هیچ برنامه ای و هیچ نقشه راهی شروع به نوشتن میکنم. با اینکه در روز زمان زیادی از وقتم را صرف خواندن میکنم اما برای نوشتن، به خواندهایم رو نمیزنم.
خوانده ها باید در جای خودشان قرار بگیرند و روی شعله زمان مانند فسنجان لعاب بدهند تا چیز بدرد بخوری از آب در آیند. برای همین گاهی خوانده های جدید که دست و پایم را می گیرند را به زور جدا می کنم تا بتوانم راحت تر بنویسم.
نگران آنچه خوانده اید نباشید، روزی مانند فرشته نجات به سراغتان خواهند آمد.
سلام آقا محمّد
حالتون خوبه الحمدلله؟
شما صفحات صبحگاهی هم مینویسید؟ دقیقاً چی توش مینویسید؟!
من توی صفحات صبحگاهی بارها پیش اومده که هیچی نداشتم برای نوشتن و ده پونزده خط فقط همین عبارت رو تکرار کردم: «چه بنویسم؟»!