خیلی اوقات که اوضاع رو به راه نیست کتابی را باز می کنم. چند خط می خوانم. احساس می کنم که خون در رگهایم جاری می شود. همین چند دقیقه پیش برای بروزرسانی سایت وارد شدم ولی توان نوشتن نداشتم. دلیل داشت. از ظهر درگیر اختلافی شدید در خانه بودم. بعد از نماز ظهر علی پیام داد و گفت: بریم فوتسال. علی تازه دبیشب از خدمت برگشته. ۲۴ ساعت بیشتر خانه نیست و برمی گردد. رفتیم و بازی کردیم. بعد مدتها بازی نکردن فشار زیادی وارد شد. خانه هم که آدم بساط ناهار پهن بود. بوی سبزپلو امروز روی اعصابم بود. توان کنترلش رو هم نداشتم. بعداز دوش گرفتن کنار سفره نشستم تا دلی از غذا در بیاورم. خانم در آشپزخانه مشغول بود و من دیگه تحمل نداشتم. چنگال را برداشتم سالاد بدجور با دلم باز می کرد. ترکیب کلم سفید و قرمز و سس و دونه های انار که خیلی چشم نواز بود شرایط را برای ناخونک زدم فراهم می کرد. چنگل در ظرف فرو رفت. با یه چشم محل حضور خانم رو کنترلم می کردم با چشمی مراقب بود سالاد روی سفره نریزد و اثری به جا نگذارد. به خیر گذشت. شروع کردم به پیامک دادن. ناراحت بودم. مسئله ای که مدت ها درگیرش بودم روز جمعه ای دوباره به سراغم آمد. خانم یه اشاره کرد که سفره پهن شده. گوشی رو کنار گذاشتم و نشستم. بشقابم را جلو کشیدم. بوی باقلا و چرب بودن غذا داشت حالم را خراب می کرد. ایرادی به غذا نبود. من ذهنم اینقدر درگیر بود که نمی تونستم تفکیک کنم. به هر زحمتی بود غذا را خوردم و تشکر کردم وکناری نشستم و تا حالا که با برای شما می نویسم مشغول همان درگیری هستم. با همین حال پای سیستم نشستم تا چند خطی را بنویسم . دیدم کشش ندارم. محتوایی در ذهنم مرور نمی شود. سراغ همان تکنیک رفتم. یکی از کتاب ها را از کتابخانه برداشت. نگاهی انداختم. چیزی که مرا به خود بکشاند نداشت. کتابی که همین چند مدت پیش تمامش کرده بودم و کتابی فوق العاده بود. کتابی دیگر. نه. یکی از کتاب ها چشمم را گرفت. نویسنده اش همان آقای خیلی معروف بود با ان نوشته های بی نظیرش. کتابی پر از داستان های کوتاه . برداشتهایی از زندگی اهل بیت علیهم السلام. کتاب داستان های رو به رو نوشته استاد مظفر سالاری. چند خط از این کتاب را برایتان می نویسم.
در لحظه های غمبار درگذشتش سخت می گریست. علی نیز گریست و پرسید:چرا چنین گریه می کنی؟
گفت: بر مصیبتهایی می گریم که پس از من بر تو باریدن می گیرد.
امام گفت: گریه نکن به خدا سوگند، آن مصیبت ها و سختی ها در راه خدا بر من ناچیز است. ۱
- کتاب داستان های رو به رو نوشته مظفر سالاری ↩︎