چه اصراری به پایان دادن کتاب دارید. کتاب دوم و سوم و پنجم و هزارم چیزی به شما اضافه نمی کند اگر صرفا هدف خواندن باشد. لذت ببرید. مانند دیدن مسیر جنگلی در سفر به شهرهای شمالی. سرعت دادن به مطالعه برای خواندن انتهای داستان شما را از درک زیبایی های متن محروم می کند. داستان به پایان می رسد. جایی گیر کرده اید. رفتن به کتاب بعدی سخت می شود. گمشده ای دارید. صرفا کتاب را به پایان رسانده اید. مانند مسافرتی خانوادگی که بدون توقف در مسیر فقط به پایان سفر فکر می کنند. به مقصد می رسند. چیزی که مانده خستگی است. نیاز به استراحت دارند. جاده نفسشان را بند آورده.
حالا چه کنیم؟
با آرامش هر فصل را بخوانید. هر جا که نیاز داشتید کتاب را ببندید و فکر کنید. بگذارید داستان متوقف شود. کارگردانی را خود به دست بگیرید و ادامه داستان را خودتان بگویید. بگذارید با چیزی متفاوت آشنا شوید. مانند اتفاقات سفر که ناگهانی رخ می دهد. پنچر شدن لاستیک خودرو در بارانی ترین شب سال. شروع هر فصل را مانند سریالی ببینید که برای رسیدن آن فصل هفته ای منتظر بوده اید. تشنه باشید. با دقت. نگاه کنید. گوش هایتان را به نویسنده بسپارید. هر چند او قلم می زند اما گوش دهید که کلمات صدای خود را دارند.