محمد برزین - معلم

در حال ساخت یک انسان سودمند

محمد برزین - معلم

در حال ساخت یک انسان سودمند

سلام خوش آمدید

۴۱ مطلب با موضوع «برداشت آخر(مقتل)» ثبت شده است

کوفه

حکایتی شده برای من رسیدن عصر عاشورا. وقتی از بالای بالکن خانه به دسته های عزای شام غربیان نگاه می کنم خستگی عالمی به تنم می آید. امسال دل را به دریا زدم و شام

  • ۰ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۲۰
  • محمد برزین

کربلا

باید دوباره دور هم جمع شویم و اتفاق بزرگ را رقم بزنیم. پیغمبر نمونه ای از این جریان را برای ما به تصویر کشیده است. همه شما ماجرای کسا و آل عبا را شنیده اید

  • ۲ نظر
  • ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۴
  • محمد برزین

ایده

#پست_کوتاه چشمک شما برای خروج از رکود چه می کنید؟ وقتی حس می کنید که به انتها رسیده اید و چیزی برای نوشتن ندارید. پیشنهاد برخی بزرگان بر پیاده روی است

  • ۲ نظر
  • ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۵
  • محمد برزین

سیل

خدایا! سوالی ذهنم را فرا گرفته و با چکش به جان نورون های مغزم افتاده که آیا این عذاب است که در زمستان، درجه خورشید را بالا می بری و 

  • ۰ نظر
  • ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۵۵
  • محمد برزین

اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان

خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر ... 


وجه اول اینکه در مقابل پروردگار هدیه هر چقدر با عظمت باشد اندک است حتی اگر حسین علیه السلام با آنهمه فداکاری باشد و وجه دوم چیزی از آن بدن باقی نمانده بود. زینب سلام الله  که در یک روز داغ دو فرزند،5 برادر، برادر زاده، پسر عموها و اصحاب خاص را دیده توانست بلندش کند تا صحنه ای ماندگار را در عاشورا به تصویر بکشد. 


بدنی که غارت شده ... 

پامال اسب شده ... 

بدنی که سر ... 

صلی الله علیک یا قتیل العطشان 

  • ۱ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۲
  • محمد برزین

یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ .

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۲
  • محمد برزین


گرد و غبار که فرو نشست ... 

صدای تکبیر کل صحرا را گرفته بود ... 

دیگر کسی با حسین کاری نداشت 

همه مشغول کار خود بودند...

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۷
  • محمد برزین

بعد از تو باید خاک بر سر ریخت ... 

باید شیون کرد

حنجره را به آتش کشید

شاید باورش برای خیلی ها سخت باشد اما من می دانستم

  • ۱ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۱۲
  • محمد برزین

چطور کسی می تواند چنین یک روزه قد بکشد...
مادر نمی دانست خوشحال باشد یا ناراحت ...
از طرفی پسرش سایه سر شده بود برای زنان حرم 
از طرفی سر کوچکش روی نیزه بند نمی شد...

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۷
  • محمد برزین


برای آنکه با حسین زیست می کند شاید چیزی از این شیرین تر نباشد که لحظه افطار را نیز با اربابش بگذراند. 
درست لحظه بلند شدن فریاد الله اکبر، انگار داری میانه قتلگاه را می بینی که حسینت تشنه در هجوم لشکری بی سر و پا،  تشنه و گرسنه با بدنی پر از تیر و نیزه و شمشیر شکسته، در حال مناجات با معبود است.

مگر آب از گلویت پایین می رود، شاید این بی حالی دم افطار از صحنه هایی باشد که مدام از مقابل دیدگانت در حال عبور هستند. دود سیاه و گرد و غبار حاصل آتش زدن خیمه ها و جا به جایی مرکب ها ، سینه ات می سوزاند. و دقیقا کربلا هستی و تمام صحنه های کربلا را مرور می کنی ،  سلام می دهی و دیگر پایان ماجراست...
  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۷:۵۹
  • محمد برزین

خوشحالم تورو دارم حسین جان

آخرین مطالب