بعد از تو باید خاک بر سر ریخت ...
باید شیون کرد
حنجره را به آتش کشید
شاید باورش برای خیلی ها سخت باشد اما من می دانستم
کسانی که روزی خانه ای که پیامبر بدون اذن وارد ان نمی شد را به آتش کشیدند
می توانند
آری می توانند
هق هق امانم را بریده است
خدا اجازه بده حرف هایم را بزنم
آری می توانند
کور بودند!
نمی دیدند!
خانم جان داد زدی می دانم
واحسینااااااااااااا
وا علیاااااااااااااا
وا حبیباااااااااااا
کر بودند! نمی دانم
شاید حق داشتند
در آن هیاهو غارت چه کسی حواسش به شما باشد...
بلند تر فریاد بکش
کربلا را با خاک یکسان کن
می دانم دلت را پاره پاره است
می دانم بعد علی اکبر رمقی به پایت نمانده
می دانم ...
اما خانم جان
آنکه زیر دست و پاست حسین است...
فریاد بزن!
بگو اینکه روی سینه اش نشسته، پسر فاطمه است...
نه نه نه
اسم فاطمه را نیاور...
بگو این جایی که نشسته ای، پیامبر بر آن بوسه می زد....
اینها همانی هستند که آب وضی پیامبر را به تبرک بر می داشتند ...
فریاد بزن بی بی جان!
بگو رهایش کنند خودش جان می دهد...
بگو دنبال چه می گردد...
طاقت ندارم
از این جا با شما
شما بگو بی بی جان...
الشمر جالس علی صدرالحسین...