محمد برزین - معلم

در حال ساخت یک انسان سودمند

محمد برزین - معلم

در حال ساخت یک انسان سودمند

سلام خوش آمدید

۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تو مجبوری همه چیز را گردن بگیری چون تو بودی که به جانم افتادی، دلبری کردی، پای حرفهایم نشستی، نگاهم کردی و مرا به جنون رساندی . مگر میتوانم فراموش کنم که شبها یادت مرا به قبرستان می کشاند و تا سحر چون دیوانگان در کوچه پس کوچه های این شهر تاریک به این سو و آن سو می برد تا خسته تر از کارگران معدن به خانه می رسیدم . 
تو مجبوری همه چیز را گردن بگیری ! من کجا و خیال تو کجا ! کاری کردی که نتوانم لحظه ای بدون تو سر کنم، آنقدر دلبری کردی تا از عالم و آدم سیر شوم .نگاهم را به زندگی تو تغییر دادی و  البته چه تغییر دادنی ، همه زندگی را در تو میدیدم و زندگی برای من شده بود تو!!!
بیا و گردن بگیر این همه فاصله از دنیا را ! بیا و قبول کن که تو خرابم کردی ! بیا و مسئولیت این خرابی ها را بپذیر !بله تو خود کردی و حالا باید پاسخگو باشی. خوب میدانی منِ قبل از تو با منِ بعد از تو میلیونها سال نوری فاصله دارد و البته منِ با تو و منِ بی تو ...
تو با من کاری کردی که به نوچه هایت مانند پادشاهان احترام بگذارم. اصلا روش تو اینگونه بود که دم دستی هایت پادشاهی میکنند و تو چنان عزتی به آنها میدهی که همه خواسته و ناخواسته پیش آنها نیز سر فرود میآورند . یادم هست سالیانی که به درِ خانه ات میآمدم و در و دیوار منزل شریف را غرق بوسه میکردم . مگر میشود فراموش کرد گریه ها و هق هق های هنگام حرف زدنت را ... 
باید قبول کنی که هر چه می کشم از دست توست .باید بپذیری مرا از همه جدا کردی و آن وقتی که حس که جز تو کسی را ندارم گوشه ای به تماشای فقرم نشستی .
آیا حق دارم داد بزنم !؟ 
حق دارم صدا بلند کنم ؟ 
حق دارم خودم را به دیوار بکوبم ؟ 
دو سالی هست چنان رانده شدم که شرم دارم نزدیک شوم ...

ادامه دارد...
  • محمد برزین

این روزها که همه اول صبح و آخر شبشان با پیگیری مسابقات جام جهانی است چیزی حسابی ذهنم را مشغول کرده، وقتی برزیل با اسطوره هایش اسیر مدیریت جوانی میشود و در انتها دوربین ها به دنبال سوژه ها از بین بازیکنان بازنده میگردند تلنگری بس جدی میزند که جوان امروزی را باید جدی گرفت نه این که فقط جدی گرفت بلکه جدی به کار گرفت . 

نگاهی به تیم های صعود کننده جام تا به حالا بیندازید ! تیم هایی که رونالدو و مسی ندارند ولی بزرگان را به زانو در آورده اند . نمونه اش کرواسی ویچ ها یا بلژیک آزارد و دیبروینه ها ... 

چه اتفاقی در میدان بزرگ جام جهانی در حال وقوع است که بزرگان و صاحب نام ها در اوایل راه به کشور های خود بازگشته آفتاب میگیرند و با فرزندان خود در حال بازی هستند و جوانان میدان بزرگ را پرکرده اند .

تنها چیزی که به شخصه من را قانع میکند مدیریت میانه میدان است جایی که مدیرانی چون ایوان راکیتیچ ، لاکا مودریچ ، کوین دیبروینه ، ادن آزارد و  پل پوگبا حضور دارند که تحت رهبری مدیران ارشد تیم خود که مربیان هستند میدان را اداره میکنند. 

شاید کاری که امروز در فوتبال دنیا شاهد آن هستیم را خود ما ایرانی ها در زمان جنگ هشت ساله بنا کردیم آن زمانی که جوان 18 ساله ای گردانی را در جنگی که طرف دیگر آن ژنرال های ارتشی لشکر بعثی حضور داشت اداره میکرد و فرمانده لشکرمان صورتش تار مویی را به خود ندیده بود . خلاصه کلام اینکه امروز هم میشود به جوانان این مرز و بوم اعتماد کرد . 

  • محمد برزین
در دوران پیشا موبایل 1 کافی بود از عزیزت آدرسی داشته باشی تا بهانه ای شود برای دست به قلم شدن و نوشتن از دلتنگی ها و کمبودها و بی قراری ها . آن دوران که به نظرم دوران طلایی عشق های واقعی بود از انواع و اقسام دلبری برای یار سفر کرده استفاده میکردند . شاید استیکر 2 به معنای امروزی وجود نداشت اما هنوز شمع هایی که با شعله ای نسبتاً بلند در حال ذوب شدن بود را به خاطر دارم . زمانی که عشق رنگ و بوی دیگری داشت . دوران پاره سنگی برای ما دهه شستی ها دوره ای بود که مادرها دم غروب در هیاهوی بازی کودکان در کوچه های خاکی بر تکه سنگی یا دیگ سیاه سوخته ای می نشستند و حرف های مهم خودشان (از نظر بابا حرف های خاله زنگی) میزدند ، از شام و شوهر و کپسول گاز و کوپن قند گرفته تا توت و تانک و بمباران و شهید تازه محل ... 
دوران چوب دستی و لاستیک موتور و هفت سنگ و وسط بازی ، دوران بازی های مختلط با دختران محل بدون هیچ فکر و نیت شیطانی ، دوران تیله بازی و گل کوچک و صف سیمان ...
آن زمان ها نوشتن درمانی بود بر دردهای غیر قابل التیام و امروز نیاز دوباره ای به آن پیدا کرده ایم در جایی که صفحه ای شسشه ای مانندگوی جادوگران تمام دنیا را در پیش چشمانمان به نمایش در آورده است . 


1- دوران قبل از ساخت موبایل 
2- همان شکلک خودمان یا ایموجی 

  • محمد برزین

برخی ها مثل رود می مانند و مسیر بسته ای برایشان تعریف نشده ، آنها در مواجه با بن بست ها روش خاص خود را دارند . آنقدر تقلا میکنند و این در و آن در میزنند تا روزنه ای گشوده و مسیر خود را ادامه دهند . امکانات زیادی ندارند اما تلاششان غیر قابل وصف است و این است راه رسیدنشان به آنچه کمال نامیده میشود . 

اما عده ای کمال خود را در مسیری میببینند که از قبل برایشان تعریف شده و هیچ راهی به غیر آنچه در مقابلشان هست را نمی بینند . ذره ای از آنچه برایشان تعریف شده خارج نمیشوند و فاصله گرفتن از خط اصلی را فنا شدن می دانند . 

همیشه دوست داشتم بخوانم و بنویسم ولی هیچ وقت آنچه در ذهنم بود از قلم جاری نشد تا اینکه با شاهین کلانتری عزیز آشنا شدم و از آن روز هر طوری هست و هر آنچه هست را مینویسم چون باور کردم که روزی روزنه ای باز خواهد شد. 


  • محمد برزین

1- ایران

2- عشق 

3- داداش

4- مادر

5- باران

6- نوشتن

7- روضه

8- گلادیاتور

9- آبی 

10- خیال

  • محمد برزین
بارها حرف زدن با او را در جمع تجربه کردم و انگار در شلوغی ها بهتر میتوانم حرفهایم را به او بزنم . خیلی از مسائلی که هضم آن برایم غیر ممکن بود را در جمع با او در میان گذاشته و جوابش را گرفته ام اما امان از خلوت ...
همیشه حال خوش حرف زدن در هیاهو با او را در ذهنم دارم و آرامشی که بعد از آن گپ و گفت تجربه میکنم . گاهی با کسی از روی عشق بلند بلند حرف میزنی و در حول و ولای جای انداختن منظورت او از کوره در میرود و اتفاقی که نباید بیفتد به وقوع میپیوندد اما او انگار هر جوری صدایش کنم هر قدر صدایم را براش بلند تر کنم بیشتر تحویلم میگیرد . گاهی به خودم میگویم میخواهد صدایم را در آورد . 
همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم که وقتی با او خلوت میکنم نه روی حرف زدن دارم نه دل و دماغم به حرف زدن میرود . هر بهانه ای را جور میکنم چیزی آن را خراب میکند ... 
از طرفی میدانم او مشتاق است و دوست دارد در آن لحظه ناگفته هایی که خود از آن خبر دارد را بشنود . او میخواهد من با زبان خودم بگویم من بگویم من بگویم ...
سالهاست این انتظار او به طول انجامیده و من هنوز موفق به گفتن آن عاشقانه ها نشده ام . حق دارد ، به جان عزیزترین کسانم قسم حق دارد تا روزی شکوه کند رهایم کند و منت کشی مرا قبول نکند . 
گاهی قفل هایی بر درهای کوبیده شده ی من میزند ، قفل پشت قفل تا صدایم را در خلوت در آورد اما نمیشود ، او مرا دوست دارد مرا میخواند مرا می طلبد اما ...
شاید روزی آن انتظارت را به پایان برسانم و سکوت خلوتم را با بردن نامت بشکنم ...
دوستت دارم . 
  • محمد برزین
ساعت های زیادی از روز را صرف گشت و گذار در فضای مجازی میکنیم . ساعت هایی که قیمت آن میلیاردها برابر بودجه نظامی آمریکا برای استعمار کشورهای دنیاست . دقیقه ها و ثانیه هایی که برگشتی برای آن نیست و روزی برای برای داشتن آن دعا میکردیم . زندگی بزرگانی چون علامه امینی را مطالعه میکنی و آه حسرت است که نهادت را ذوب میکند . شخصی که برای نوشتن و اثبات آنچه در عقیده داشت ده هزار کتاب را مطالعه کرد ، نه مطالعه ی سرسری (روزنامه وار) بلکه با دقتی بالاتر از آنچه موشک های نقطه زن دارند . در عصری زندگی میکنیم که انگار سرعت زمان چند برابر شده و روزها کمتر از چشم برهم زدنی در حال سپری شدن هستند نه تابستان و گرما و جنگل های زیبای شما را خوب درک میکنیم نه قله و دریای متلاطم شمال و سرمای تبریز را . 
زمانی که قیمت آن مانند نرخ ارز بالا و پایین نمیشود و همیشه رشد صعودی دارد و کسی برای از دست دادن این سرمایه گرانبها اعتصاب و آشوب نمی کند . 
خیلی دوست داشتم روزی مانند معترضان وال استریت مردم در شهرهایشان برای از بین رفتن زمانشان اعتصاب میکردند ...
برای حرکت رو به جلو نمیتوان گوهر گرانقدر زمان را در نظر نگرفت . 
  • محمد برزین

نوشتن برای من مثل ساخت یه مجسمه سنگیه که خیلی باید دقت کنم . 

شاید نتوانم آنچه در ذهن دارم را خوب  نشان دهم اما وقتی با نوشته هایم خلوت میکنم آرامشی که نیاز دارم را دریافت می کنم . 

نوشتن گاهی مثل سوار شدن بر قالی سلیمان است که هر جا که بخواهی میتوانی بدون هیچ محدودیتی بروی و از هر زاویه ای که دوست داری به تماشای آنچه هست بنشینی .

امروز نوشتن حکمِ سر فرو کردن در آب چشمه ای را دارد که بعد ساعت ها پیاده روی در بیابان زیر درخت پر شاخ و برگی به آن رسیده ای . 

می نویسم تا خودم را پیدا کنم .  

  • محمد برزین
سلام 
یکی از راه های درمان عصبانیت از نگاه من کوبیدن سر به دیوار است ، آنهم محکم و طوری که جمجمه ترک برداشته و به کما رفت . 
عجله نکنید توضیح میدهم . 
من خودم از آن دست افرادی هستم که به شدت زود عصبی میشوم و در اوج عصبانیت تصمیم میگیرم.
خیلی روش ها و راه های زیادی را تمرین کرده ام که انقدر زود از کوره در نروم ولی تا حالا جواب نداده است . ناگفته نماند که وقتی حال معنوی خوبی دارم به راحتی عصبی نمیشوم و یا وقتی در جمعی هستم که من را تا حدودی قبول دارند خود کنترلی زیادی دارم . این موارد عصبانیت بیشتر در محیط خانه اتفاق میافتد و زمانی آمپر به انتهای صفحه میرسد که مشغول کار هستم و یا میخواهم کار خاصی را انجام دهم . گاهی دوست دارم  خلوت کنم و ساعتی کتاب بخوانم و گوگل بازی کنم و بنویسم و دقیقا همان زمان است که فرزندان وارد عمل شده و جلوی این نیاز به اوج خود رسیده را میگیرند و آن وقت هست که ... 
خلاصه اینکه آن لحظه درمانی جز کوبیدن سر به دیوار نیست ولی حیف که بد آموزی دارد . درمانی فوری و مجرب که نتایج آن را خودتون در اطرافیانتان به دفعات شاید دیده باشید . 
در احدایث به این مضمون آمده که اگر ایستاده بودید و عصبی شدید بنشینید و اگر نشسته بودید بلند شده و راه بروید . 
مطالب سطر اول را جدی نگیرید.  
  • محمد برزین

نمیدانم شاید شما هم او را مثل من نشناسید و شاید هم انقدر او را خوب مطالعه کرده  باشید که با آن همه فاصله با تمام وجود او را حس کنید . 

محمد نام دارد ولی میرزا صدایش میزدند . چند صفحه ای از  او خواندم و مشتاقم تا بتوانم دوباره زندگی او را ورق بزنم به این امید که اکتشاف کنم از بین آن همه سطر و جمله مسیح کردستان را  . 

محمد مسیح کردستان زندگی نامه داستانی شهید محمد بروجردی به قلم نصرت الله محمود زاده کتابی هست که این روزا مشغول آن هستم و حتمابه عزیزان #پیشنهاد_مطالعه این کتاب را میدهم .

 

  • محمد برزین

خوشحالم تورو دارم حسین جان

آخرین مطالب