امروز خبرش را شنید و حالش چندین برابر خوب شد . از اول تابستان و شاید قبل تر منتظر این اتفاق بود ...
در روزهای گرم همین تابستان که امان و قرار را از آدم میگیرد برای اینکه کارش جلو بیفتد مسیر نسبت طولانی را میامد و میرفت تا بالاخره کار خودش را کرد . حالا امروز عکس ها و مدارک خودش را جمع کرد و آماده سفر شده است .
خوشحالم که میرود خوشحال تر از قهرمانی در جام جهانی برای فرانسوی ها ، چون هر افتخاری که او کسب کند من را شریک آن میداند اما دلم مثله سیر و سرکه میجوشد . تا به حال انقدر از هم دور نبوده ایم . یادم می آید زمانی که برای اردوی جهادی به جنوب رفته بود حالش را بهم زدم با این نوع دلتنگی که ختم به عصبانیتم میشود . وحالا هم خبر ندارد که ناراحتی و بهم ریختگی این روزها حکایت دلتنگیست ...
دوست دارم را اینبار از عمق جانم بشنو
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۱