ردش کن
هوا تقریبا که نه، خیلی سرد بود و منم که عاشق که نه،از سرما متنفر هستم شال و کلاه کردم و از خونه بیرون اومدم .
حالا چرا وقتی از سرما متنفری بیرون میای ؟
قصه از اینجا شروع شد که دوست داشتم خلوتی داشته باشم ولی مگه خانه ای که یه پسر کوچولوی خوشکل بازیگوش هست میشه چنین کاری کرد ؟
بعد کلی کلنجار از خانه بیرون اومدم ولی اینبار بیرون اومدنم هم فرق داشت . لباس ورزشی و یه کتاب و تلفن همراه که اگه نباشه جایی نمیشه رفت .
حیرون بودم کجا برم که دیدم وسط زمین ورزشی اطراف خونه ام . ساعت ده شب بود اما بساط والیبال که اندازه پیروی انقلاب اسلامی سابقه داره برقرار بود و شلوغیش آدم رو یاد صف کپسول گاز دهه شصت می انداخت .
وسط برم نرم ها و اینجا جای من نیستها بودم که گفتم: چرا نباید این فضا رو تجربه کنم.یه دستی به سکو کشیدم و دیدم حسابی سرد هست و برای منی که با سرما رابطه خوشی ندارم مناسب نیست اما نمیتونستم خودم رو به رفتن وادار کنم.
یه زاویه رو انتخاب کردم که فقط توپ و تور دیده می شد و نور نسبتا ملایمی وجود داشت که میتوستم کتابم رو بخونم . کتاب رو واکردم و شروع کردم به خوندن که یه جمله تکراری در وسط بازی من رو به فکر فرو برد .
«ردش کن»
والیبالی با قوانین خود نوشته که حالا بعداً در موردش می نویسم.
هر بار توپ به زمین وارد میشد با یک ضربه باید دوباره به زمین حریف برمیگشت و این بود که ورود توپ به زمبن مصادف میشد با این جمله که : ردش کن
می تونیم به توپی که به سمت ما میاد به چشم تهدید نگاه کنیم و میتونیم به چشم فرصت نگاه کنیم . دقیقا عین زندگی .
میتونیم تمام اتفاقاتی که در زندگی برامون پیش میاد رو به چشم فرصت و یا تهدید ببینیم و مطمئناً متناسب با اون عکس العمل نشان بدیم . این برخورد و نگاه دست خودمان می باشد و هر چقدر ذهنیت ما نسبت به موضوعات و اتفاقات آماده تر، نوع نگاهمون دقیق تر خواهد بود .
میتونیم مشکلات رو تهدید بدانیم و ردش کنیم و میتوانیم فرصت بدانیم و تصمیم و تدبیری در راستای آن بگیریم .
- ۹۷/۰۹/۱۶