
روضه خوان روی پله اول منبر قرار گرفت. آرام بود و انگار هیچ عجله ای برای خواندن نداشت. گذاشت حرارت مطالب سخنران فروکش کند. چند دقیقه ای به مستمع که حالا رو به قبله بود نگاه کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم.
اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...
جمعیت شروع کردبه زمزمه و روضه خوان در تدارک مناجات. کارش را با قطعه ای ابوحمزه شروع کرد؛ «سیدی لعلک عن بابک طردتنی و عن خدمتک نحیتنی...» سرور من! (صدای هق هق روضه خوان بلند شده بود) شاید مرا از درگاهت رانده ای و از خدمتت عزل نموده ای... روضه خوان داشت کم کم می سوخت ولی انگار مستمع تا به حال در چنین موقعیتی قرار نگرفته بود. این قسمت دعا برای جوانی که هنوز به گناه آلوده نشده و درد رانده شدن را نکشیده مقداری نامفهوم است اما انگار روضه خوان برنامه ای داشت.
« او لعلک رایتنی غیر شاکر لنعمائک فحرمتنی ...» شاید مرا نسبت به نعمتهایت ناسپاس دیدی پس محرومم نمودی. کلام معصوم بود و اثر خودش را داشت کافی بود روضه خوان بگوید کربلای ما را با کدام کفر نعمت پاک کردی و ما حالا چند سالی است حسرت می خوریم که جوان ها که جای خود دارد نوجوان ها هم آتش زیر خاکسترشان شعله ور شود.
حال و هوای خوبی حکمفرما بود و روضه خوان مابقی مناجات را به خود مستمع واگذار کرد. قرآن ها مقابل دیدگان قرار گرفت و و حالا نوبت آن شده بود که هر کسی چند دقیقه با خدای خودش خلوت کند و بگوید از آنچه مدتی است در گلو گیر کرده و شاید روی آن را نداشته بیان کند. زمزمه هایی به گوش می رسید. دهه هشتادی ها زبانشان وا شده بود.
اللهم انی اسئلک بکتابک المنزل...
بک یا الله
بمحمد
بعلی ...
شب ضربت خوردن مولا بود اما روضه خوان انگار قصد نداشت کربلا را رها کند. در مسیر کربلا و کوفه حنجره اش تاول زده بود. حکایتش حکایت فطرس بود که از نقاط مختلف جهان سلام عاشقان را به حضرت سید الشهدا می رساند. روضه خوان از آنجا شروع کرد که مولا بالای منبر نگاهی به سمت راست خود کرد و حسن جانش را دید و فرمود: پسرم چندروزاز ماه گذشته؟ آقا فرمودند: 13 روز . حضرت نگاهی به سمت چپ منبر کرده و حسین جانشان را دیدند و فرمودند: پسرم چقدر از ماه مانده؟ آقا فرمودند: 17 روز . شانه هی حضرت شروع به تکان خوردن کرد، حضرت خبر از واقعه ای میداد که تن جان عاشقان را به رعشه می انداخت. فرمودند: چند روزی بیشتر مهمان شما نخواهم بود. دوباره گریه و اینبار گریه حضار. لحظاتی گذشت، فرمودند: «سوگند به خدا که فرزند ابوطالب اُنسش به مرگ بیشتر است، از انس کودک به سینه مادرش!» گریه من برای فرزندانم است که بعد از من از خانه هایشان جدا می شوند و غربت می روند. گریه من برای حسنم است که او را زهر می دهند. نمیدانم مولا چطور این کلمات را بیان می کردند.روضه خوان می خواست تیر خلاص را بزند، و فضا آمده بود ... صلی الله علیک یا اباعبداله...
گریه من برای حسینم است که او را بین دو نهر آب، با لب تشنه، شکم گرسنه...
حسین

وبسایت خوبی دارید هر روز چک میکنم سایتتون رو خیلی عالیه همین طوری ادامه بدین
منم یه سایت در حیطه آموزش سئو دارم که روش های بهینه سازی سایت برای موتورهای جستجو رو در سایت آموزش میدم اگر توستین سر بزنید خوشحال میشم