حصیر
حصیر چه کاربردهایی دارد که انسان از آن بی خبر است.
با هزار زحمت ساخته می شود که فرش خانه ای شود که خستگی کار روز را روی آن بزدایند
گاهی سفره ای می شود برای اینکه خانواده ای دور هم جمع شوند و لقمه نانی بخورند
و گاهی سبدی برای خرد روزانه...
روزی روزگاری همین حصیر ارزشی پیدا کرد که تا به حال به عمر خود ندیده بود
همین که ضربت به فرق مولا نشست و حسنین آمدند، پدر را داخل حصیری گذاشتد و به سمت منزل بردند...
حصیر نمی دانست که این آخر ماجرا جوی هایش نیست و حکایت ها دارد
نمی دانست که روزی حتی پارچه برای کفن کردن فرزند دختر رسول الله پیدا نمی شود و ...
نمی دانست روزی خواهد آمد که نشود انسانی را درون کفن پیچید مگر به تکه حصیری ...
آری روزی بنی اسد تکه حصیری آوردند تا این نام ماندگار شود در عالم و اینکه هر بار نامی از حصیر برده شود دلها روانه شود سرزمینی به نام کربلا...
می سوزم و زبانم بند می آید وقتی می خوانم مجبور شدند تکه حصیری بیاورند و امامی را که سبک شده درون حصیری بپیچند...