تاریکی همه جا را گرفته بود و تنها نوری که وجود داشت نور چراغ موتورهایی بود که سرنشین های نوجوانش صدا می زنند: زائر زائر .اگر می خواهید در طول زندگی خود یک بار محشر را تجربه کنید کافیست نیمه شب از مرز مهران وارد عراق شوید آن هم در ایام اربعین. چشم چشم را نمی دید همه حیران و سرگردان. اگر بار اولت باشد که این محیط را تجربه می کنی مطمئنا دست و پایت را گم می کنی. بیشترین اتفاق را در این شب صداها رقم می زنند. اینجا پر است از سر و صدا. از صدای کودکان گرفته تا سرفه های سالمندان.
حدود یک ساعتی گذشت و گرد و خاک تمام سطح حنجره و بینی و تمام راه های مواسلاتی بین نای و مری و معده را پر کرده بود. کافی بود از عمق جان نفس بکشی تا روده ات مانند کیسه جاروبرقی پر از خاک شود. دوستان به دنبال ماشینی بودند که هم هزینه کمتری بیندازد و هم زودتر راضی شود به حرکت. پیدا شد و به سمت ماشین حرکت کردیم و البته این پیدا شدن را مدیون 14 صلواتی هستیم که تقدیم حضرت زهرا نمودیم. شاید تعجب کنید که مگر پیدا کردن ماشین هم صلوات و توسل می خواهد. جواب می دهم اگر در صحرایی جمعیتی مافوق تصورت باشد که همه خسته اند از بیخوابی و خاک و طولانی بودن مسیر و اندک ماشین هایی که اگر معجزه نباشد نمی توانند این حجم مسافر را جا به جا کنند آن وقت توسل را نزدیکترین راه حل می بینید.
راننده دو جوان عراقی بودند که شرارت در رانندگی از سر و رویشان می بارید. مقداری که از جاده های خاکی فاصله گرفتیم نوبت به چالشی جدید رسید آن هم چالشی خطرناک به نام سرعت. جوان راننده چپ و راست، خاکی و آسفالت، دست انداز و چاله نمی فهمید. می رفت و اگر گلاب به روی مبارکتان به جای آن ماشین هایس سوار یکدستگاه ارابه مرگ(پراید) بودیم الان حلوای ما را نوش جان می کردید. دوستان از فرط خستگی به خوابی عمیق فرو رفته بودند ولی من که عمرا توی ماشین چشمم رو هم بیاید شاهد ترمزهایی بودم که در چند سانتی متری ماشین جلویی اتفاق می افتاد. آن شب آیت الکرسی و صلوات و ختم قران و نذر و قسم را باید با هم عملی می کردم تا شاهد بروز اتفاقی ناگوار نباشم.
رسیدیم نجف!
ادامه دارد.
سلام زیارت قبول آقا محمد
فکر می کنم هر کس به طریقی از راننده های عراقی شاکی هست ، بعضی ها از کم بودن سرعت و بعضی ها هم مثل شما از بالا بودن سرعت !!
امام حسین هوای زوار رو نداشته باشه خیلی ها قربانی این راه می شن بنظرم .