همکارهای خانم
یکی از ملزومات غیر قابل انکار جهت حضور در اجتماع برقراری ارتباط موثر است. مسئله ای که عده ای آن را به راحتی انجام می دهند، عده ای با چالش مواجه می شوند و مشکلات عدیده ای گریبان گیرانشان می شود و عده ای نیز انگار از کره ای دیگر پای به زمین گذاشته اند و درک درستی از برقراری ارتباط ندارند.
نمونه کوچک این کار در صفحات اجتماعی است. کسی که تعداد علاقه مندان او را تبدیل به شاخ کرده و البته نمی داند شاخ جزیی از یک کل است آن کل می تواند گاو باشد یا گوزن و بز و شاید شاخ کوچک روی بینی کردگدن. آن از خدا بی خبر چون تعداد لایک هایش بالای چند هزار رسیده دیگر صلاح نمی بیند که دایرکت پاسخ دهد یا کامنتی را مورد تفقد قرار داده و یا حتی کسی را به علاقه مندی قبول نماید و یا خدای ناکرده لایکی کند فلک زده ای حقیر را. این حکایت اینستاگرام بود و توئییتر بماند.
نمونه دیگر این ارتباط اجتماعی در محیط های علمی است که استاد حتی جوابِ سلامِ دانشجوی در به در را نمی دهد چون اعتقاد دارد روی دانشجو به او باز شده و هر لحظه ممکن است تقاضای بیست و پنج صدم کند. همانطور که می دانید همین استاتید گرانقدر که برای کمترین واحد نمره که هیچ تاثیری در رشد و بالندگی جامعه ندارد سلام نمی کنند، برای خرید نیم کیلو گوجه سر قیمت 2000 تومان و 2050 تومان پای شریعت و نظام و انقلاب و حوزه را وسط می کشند.
مثال کمی آشناتر آن بانک و سیستم اداری است. کارمند محترم بانک که باید تا ساعت 14 در محل کار باشد همه را بیکار می بیند و هر روزه در بانک ها شاهد این هستیم که آقای صندوق دار (یاد پراید افتادم) فارق از همه مشکلات یک دست و یک گوش و یک چشمش برای کار است و دست و گوش و چشمی دیگر برای موبایل و همکار و ... چرا؟ چون فکر می کند که حاکم جولبون است و دیگران مهاجران بی پناه چوسان قدیم. همه این بی حرمتی ها یک طرف، تبعیض سرمایه داری یک طرف. باجه پزشکان، باجه مدیران، باجه کسانی که سرمایه گذاری بیشتری کرده اند هم در نوع خودش جای تامل دارد.
واحدی که من در آن مشغول به کار هستم واحدی شاد و سرحال است در عین مشغله فراوان برنامه ریزی تولید و انبارداری. همکارانم را چند خانم تشکیل داده اند و آقای محترمی که به شدت منظم است و دقیق و کاربلد. روابط اجتماعی ما در حدی است که هر کسی خارج از مجموعه به آن نگاه کند هزاران علامت سوال را بالای سرش مشاهده می کنیم.
سوال حد و حدود روابط کاری تا چه حد است؟ این نوع رابطه اجتماعی که بیشترین زمان را از ما کارمندان می گیرد چقدر می تواند تاثیر گذار باشد؟ دوستانی دارم که در ادارات مشتری مدار مشغول کار هستند و وقتی از نوع ارتباطشان با همکاران خانم می گویند برای من جالب است؛ چون هیچ ارتباطی ندارند.
اداره ای که من در آن مشغول به کار هستم ارباب رجوع ندارد و ارتباطات درون سازمانی است و ما در طول روز جز با همکاران واحد خود؛ ارتباط خاصی حتی با همکاران واحدهای دیگر نیز نداریم. حدود 9 ساعت در روز در اتاقی هستیم که همه خانم هستند و این زمان، بیشتر از آن چیزی است که ما خانواده مان را می بینیم. روابط حاکم بین ما روابطی برادرانه است. از همکاری در کارها گرفته تا صرف غذا و مشکلات خانوادگی. به دفعات پیش آمده مشکلات خانوادگی ای که همکاران در خانه دارند در محیط اداره و در همین جمع به راحتی حل شده و اعضای خانواده بی آنکه دلیل رفع مشکل را بدانند شاهد بازگشت آرامش به خانه شده اند. در برخی از سازمان ها و ارگان ها شاید یک صدم این راحتی وجود نداشته باشد ولی هزاران حرف و حدیث است که در خود مجموعه برای همکارانشان به وجود می آید اما نتیجه سال ها همکاری ام با خانم ها به من این نکته را ثابت کرده که انسان ها متوجه نوع نگاه و نیت افراد می شوند. خانم های همکار به شدت در اداره احساس امنیت می کنند و این شاید تاثیر فردی بوده که بالای دست ما قرار گرفته و از نظر پاکی نگاه بسیار مقید است.
ما در اداره در غم و غصه و شادی و حال خوب هم شریک هستیم و این در قالب شعار نیست. من در کنار خواهرهای نسبی خودم، خواهرانی دارم که نگرانی ام را می فهمند و از شادی ام شاد می شوند. این نعمتی است که باید آن را قدردان باشم.
- ۹۹/۰۵/۰۶