در عصری که دقایق هیچ قید و بندی ندارند به اینکه برای جامانده ها صبر کند میخواهیم چه کنیم؟ آیا تنها امثال من گرفتار این پدیده هستند که روزشان کوتاه و شب شان اندازه چشم برهم زدنی شده؟ عده ای در گوشه کنار دنیا از سرعت تکنولوژی می گویند و دنیایی که برای کسی توقف نمی کند.
از اول نوشتن یاد رضا صادقی افتاده ام و آن ترانه ی «واستا دنیا واستا دنیا من میخوام پیاده شم». دلیلش را نمی دانم. شاید هیچ ارتباطی به این پست نداشته باشد.
فکر می کنید ایراد کار کجاست؟ مشکل از نوع زندگی است یا پیچیده تر شدن دنیا؟ سوالات از این دست را به عهده خودتان می گذارم و میروم سراغ سوالی که تا حدودی مطمئنم جوایش را شما بهتر از من می دانید؟
چطور در همین عصر پر سرعت، عده ای در یک سال چند کتاب می نویسند؟ آن یکی چندین اختراع و کشف جدید ثبت می کند؟ یا آن دیگری کسب و کاری میلیاردی را راه اندازی می کند؟ آیا زندگی برای علامه جوادی آملی به همین سرعت در حال حرکت است؟
چطور کسی می تواند در طول سال آن قدر کارهای مفید کند و تازه وقت اضافی هم برای زمینه های دیگر زندگی داشته باشد؟ اما ما همان کار روزانه خود را هم نمی توانیم انجام دهیم و وقت کم می آوریم؟
کمک کنید شاید تغییری در زندگی کسی به وجود آمد.
گل گفتی آقامحمّدجان
زمان مثل برق و باد می گذره و تا حواست جمع می شه می بینی شب شده و باید بخوابی تا فردات هم همینجور با سرعت بگذره.
از یه طرف می گم خدایا شکرت که سرگرمم و گذر زمان رو حس نمی کنم، از طرفی هم نگران که نکنه کارهای بهتر و مفیدتری هم باید ازم سر بزنه و حواسم نیست.