
قرار بود به خودم بیایم
شبها و روزها و ساعتها و دقایق فراوانی را سراغ دارم که از او خواستم مرا به خودم برگرداند .
چند نکته در ذهنم مانند اسپند روی آتش بال بال میزند تا دیده شود
اول اینکه
حالا می فهمم چقدر دورم از خودم ...
اینکه سالهاست در پی رسیدن به خودم هستم و نمیرسم ...
شاید اندازه سفر به ماه سختی را تحمل باید کند کسی که بخواهد به خود بیاید.
این به خود آمدن را مانند درّی گرانبها باید جستجو کرد .
به خود آمدن مقدمه "من عرف نفسه" است، شما باید به سمت شناخت خود حرکت کنی و تا در مسیر شناخت و به خود رسیدن قرار نگیری به خود واقعی که تماماً اوست نخواهی رسید.
دوم اینکه تا خودت نخواهی نمیشود
او اسباب را فراهم میکند و تو باید بخواهی
سفر که به زور نمیشود ...
(گفتم سفر به زور، یاد عمه امام زمان عجل الله افتادم و الشام الشام الشام)
برای لذت بردن از سفر و رسیدن به شناخت باید مایل بود، مایل بود در مسیری به درازای زمان حرکت کرد.
خدا ما را برای قرار گرفتن در مسیر شناخت راهنمایی فرما