چرا برخی ها درک نمی کنند که هر فردی از عهده هر کاری بر نمی آید. به عنوان نمونه من خودم از جمله کسانی هستم که اهل مذاکره نیستم چون زود راضی می شوم بخصوص اگر کسی پیچیده حرف بزند برای رها شدن هم که شده سعی می کنم زود مذاکره را با قبول موضوع به پایان برسانم. چرا؟ چون حوصله حرف زدن و بحث کردن را ندارم و سعی می کنم در مقام بحث به صورت حضوری قرار نگیرم. اما همین آدم کم حوصله برای بحث های متنی با کمال میل در میدان حاضر است. این مشکلی است که در اداره هم با آن سر و کله می زنم. امروز رییس محترم گیر داده بود که با کسی تلفنی قراری را هماهنگ کنم و بعد از هماهنگی ساعتی نگذشته دوباره قرار را کنسل کرد و من مجبور بودم که هماهنگی آن را انجام دهم و این مورد اصلا در روحیات من جایگاهی ندارد. بسیار خجالتی بخصوص در برابر افراد غریبه هستم و بسیار خوش قول و وقتی قرار می گذارم سرم برود باید به وعده ام عمل کنم (البته کاش در مورد قول هایی که به خدا دادم هم همینطور بودم!!! کاش!!!).
برادری دارم که به شدت به او علاقه مندم و اگر روزی او را نبینم خوابم نمی برد. هر روز چندین بار باهم تلفنی و حضوری حرف میزنیم و در این بین پیامک نیز وجود دارد. حالا با این اوضاف او عاشق تماس تلفنی است و دیدار حضوری و من عاشق پیامک و دیدار حضوری. گاهی سر همین نوع علاقه دچار مشکل می شویم و می دانیم که باید همدیگر را در این مورد درک کنیم. من یک پیامک ساده بیشتر از هزار دقیقه مکالمه حالم را خوب میکندو به این علت در مقابل پیام های ارسالی زودتر عکس العمل نشان می دهم. الغرض، انسان ها با هم متفاوتند و هر کسی بر اساس دلایلی که شاید خودش هم از آن بی خبر باشد توانایی انجام برخی امورات را ندارد و اگر هم بتواند انجام آن کار مانند جان کندن برایش اذیت کننده است. خیلی از آقایان بالاخص مدیران چنین درکی ندارند و این می شود که فردی که مانند من فراری شویم.
من دوست دارم ساعتها با کامپیوترم خلوت کنم و باهم درد و دل کنیم. این شاید برای خیلی ها قابل قبول نباشد و به من به چشم یک بیمار نگاه کنند و واقعا نگاه دیگران برایم در این مورد اصلا مهم نیست. من با کتاب، کامپیوتر و برادرم خلوت می کنم و این خلوت لذت بخش تر از هرچیزی برای من است (یهو دلم برای خدا سوخت). حالا این آدم خلوت خواه در جمعی قرار می گیرد که ورور حرف می زنند و دوست دارند اوقاتشان به بطالت بگذرد. من در این مواقع حس برادران کردستانی مان رادارم که عادت به پوشیدن لباس گشاد دارند و حالا مجبور باشند استرج تنگ بپوشند.
به نگاه دیگران به زندگی و ظرفیتشان برای انجام امورات احترام بگذاریم.
نمیدانم چرا چند روز دستم روی کیبورد نمی رود.
۱
۰