وبلاگ شخصی محمد برزین

جایی که حالم را خوب میکند روضه است و چیزی که حالم را خوب نگه میدارد کتاب

وبلاگ شخصی محمد برزین

جایی که حالم را خوب میکند روضه است و چیزی که حالم را خوب نگه میدارد کتاب

خوشحالم تورو دارم حسین جان

آخرین مطالب

ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ 

خط به خط پیام پر است از ایمان. پر از است ندیدن ها. مملو از خدایی بودن و خدایی دیدن. به راستی یک انسان چقدر می تواند خدابین باشد که در جنگی نابرابر که حدود 40 کشور دست به دست هم داده اند تا کشوری تازه متولد شده را زمین بزنند بایستد و بگوید شما در سال هایی نه چندان دور باید ناوهای خود را از کف خلیج فارس بیرون بکشید. 

و ما همچنان نمی دانیم آن پیرمرد چه می گفت. 

با عشق تقدیم به آقا روح الله 

  • محمد برزین

عمیقا باید به این باور در کتابخوانی برسیم که اگر رابطه ای بین خوانده های جدید و قدیم ایجاد نکنیم شکست خورده ایم. اتصال این دو ارتباط پیچیده ای باتفکر و رجوع به دست نوشته ها و حاشیه نویسی های گذشته نیز دارد. 

وقتی مطلب جدیدی را مطالعه می کنید و موضوعی را در ذهن شما روشن می کند اجازه ندهید رها شود و در آسمان محو گردد. بلافاصله درباره آن و رابطه اش با مفاهیم قبلی بنویسید. 

برای رسیدن به درک عمیق چاره ای جز این نداریم، تفکر، ایجاد رابطه بین دانسته و تجربیات 

  • محمد برزین

از چیزهایی که می خوانی یادداشت برداری کن. مدل یادداشت برداری به ذوق و سلیقه و روش بازخوردگیری خودتان بستگی دارد. اگر به دنبال ماندگاری مطالب در ذهن خود هستید این نکته را جدی بگیرید. 

این کار برحسب نوع محتوا متفاوت است. کتاب صوتی، کتاب چاپی، ویدئو و هر رسانه ای که محتوایی را ارایه می دهد که برای شما ارزشمند است و نیاز به مرور دارد را به روش خودتان با هر ابزاری که فکر می کنید اثرگزاری بیشتری دارد یادداشت برداری کنید. 

اورنوت، دفتر کاغذی، برچسب های آنلاین و کاغذی هر کدام حس و حال متفاوتی را ارایه میدهند که این خود نشانه مدل اثرگزاری آنها نیز می باشد. 

  • محمد برزین

با جیمز کلیر وارد مرحله دیگه ای از زندگی شدم. مرحله ای که تغییرات اساسی و بنیادین را بوجود آورد. شاید شما هم این نویسنده را با کتاب عادت های اتمی شناخته باشید. کتابی که قدم به قدم به صورت کاملا علمی بحث ایجاد عادت های جدید و نهادینه کردن را آموزش داد. 

ساعت های زیادی از زندگی ما بخاطر نبودن عادت های درست به باد فنا رفت. این در حالی است که اگر کمی همت داشتیم و عملی را به عادت تبدیل می کردیم چنین زحماتی را متحمل نمی شدیم. 

بگذریم . حالا جیمز کلیر با کتاب دیگرش مرا شگفت زده کرد. از رسم امانت داری اش در ارائه مطلب که در پاورقی طوفانی به پا کرد تا ارائه مطالب به صورت کاملا علمی و از همه مهمتر تجربه شده. 

در ابتدای کتاب نویسنده یک باگ بزرگ را حل می کند. تیتر بخش اول کتاب خواننده را تحریک می کند که ادامه دهد. «هفت راه برای بهتر به خاطر سپردن کتاب ها». در پاراگراف اول بعد ازکلی ناز و کرشمه جمله پاتریک اوشانسی را توضیح میدهد که گفته است: مطالعه گذشته را تغیییر می دهد. 

«البته این حرف زمانی صحیح است که دانش و بینش حاصباز کتابها را ملکه ذهن تان کرده باشید . دانش زمانی رشا می کند که نهادینه شده باشد. به بیان دیگر مهم خواندن کتاب های بیشتر نیست ،بهره برداری بیشتر از آنهاست. 

 

  • محمد برزین

من عاشقانه های خودم را دارم. مانند شما و هر انسانی که در این کره خاکی زیست می کند. گاهی نگاه میکنم می بینم شرط چهارم کمی بی انصافی است و البته کمی سخت گیرانه. اصلا چرا باید این شرط وجود داشته باشد. چرا ؟ مگه من کی هستم ؟ تخم دو زرده می گذارم؟ غول چراغ جادو هستم ؟ 

این شرط قدیمی بود و بعد از اصلاح و چند بار تغییر با کمی فکر و بررسی از شروطم حذف کردم. شرط چهارم «بی خبر نباشم ازت». همیشه دوست داشتم اگه کسی کنارم قرار گرفته یا به عنوان متربی یا دوست یا رفیق از حال و احوالش بی خبر نباشم. شاید برایت سوال پیش بیاید که چرا. 

در پست شرط اول گفتم که من انسان های محدودی را در اطراف خودم دارم که باهم ارتباط گرم داریم. خیلی کمتر از چیزی که فکر می کنید. 5 سال را فقط با یک نفر گذراندم و بقیه انگار وجود خارجی نداشتند. بودند ولی در حد دیگران. بحمدالله کار به ثمر نشست و حالا کمی تعداد بیشتر شده. 

در طول روز به اطرافیانم فکر می کنم. آینده شان برایم مهم است. وقتی که می گذارند عزیز است. خودشان محترمند و انچه خوراک ذهنشان می شود از سمت خودم باید حساب شده باشد. کم همدیگر را میبینیم ولی آن مقدار کم باید حال خوب کن باشد و شیرین و اثرگزار. 

بی خبر بودن در عصر ارتباطات خنده دار است. من کاملا گارد دارم در مورد اینکه نتوانستم خبری بدهم از وضعم. باور کنید که من اول صبح که بیدار می شوم یادشان میکنم. گاهی پیام میدهم. گاهی نکات لازم را که چند هفته در موردش سکوت کرده ام و حالا به پختگی ذهنی رسیده و به دور از هیجانات اولیه است را گوشزد می کنم. کلمات جادویی که بار فراوانی دارد و خودم بارها اثرش را دیده ام را تقدیم میکنم. 

شاید برخی فکر کنند که دوستانم مجبورند در کنار من ساعت بزنند مانند یک کارمند. اما واقعا اینطور نیست . من خودم اینکار را سالها و در همین روزها با عشق انجام میدهم. این تکنیک که اول صبح «کسی را که دوست دارم »خوشحال کنم را بارها انجام داده ام. دلیل این کار را برای بچه ها توضیح داده م الحمدالله گاهی بچه ها چنان سبقت می گیرند که شرمنده شان می شوم. 

قبل اینکه شمشیر بروی این حقیر کمترین بکشی بگویم که این شرط را همانطور که بالا توضیح دادم برداشتم و دیگر چنین شرطی وجود ندارد. ولی خودم را مقید می دانم و به خودم می گویم که محمد با یه پیام ساده اول صبح هم حالشان را خوب کن هم خبر بده که سلامتی تا اگر نگرانی ای وجود داشت حل شود. 

نمونه پیام اول صبح! 

سلام داداش جانم 

صبحت بخیر 

دلت آروم 

حال خوب

نفست حق 

سرت بالا

چشمات روشن 

دستات گره گشا 

پاهات در مسیر حق 

گوشات شنوا 

ان شاء الله به همین زودی باهم کربلا 

خیلی خیلی خیلی خیلی دلتنتگم 

و خیلی خیلی خیلی دوست دارم 

ادامه دارد... 

  • محمد برزین

خیلی ساده است. سکوت

این سکوت چه برکاتی که ندارد. من صمت نجا. هر که سکوت کرد نجات یافت. 

وقتی با برخی دوستان در مورد اتفاقات این روزها حرف میزنم پیشنهادشان سکوت است و تماشا. امیدوارم این پست من به چشمان مبارکشان نیاید که این کارشان را از کار توابین پست تر و بدتر می دانم. البته نظرشان محترم.  دلیل این سکوت را که جویا می شوم چیزی نیست جز نداشتن سواد رسانه. آنها در هجمه اخبار غرق شده اند. قدرت تصمیم گیری را از دست داده اند و مانند همیشه اولین پیشنهاد مغز که همان راحت ترین است را می پذیرند، همان سکوت. 

پرچم ایران را آتش زده اند. قران و پرچم سیدالشهدا. مانند یبوست زده ها هاج و واج نگاه می کنند. گاهی که لب به سخن وا می کنند حرف هایی می زنند که نشان از دست دادن هویت است و دلیل همان هجمه ها. 

حضرت آقا جمله ی عجیبی دارند. می فرمایند خود را به صلاح زره قرآن و نهج البلاغه تجهیز کنید. وقتی این روزها را میبینم بیشتر به این نداشتن این صلاح قدرتمند پی می برم. ما از قران و نهج البلاغه دوریم که حال و روزمان این است. 

حالا چه کنیم؟ جواب را خود آقا چند ماه پیش فرمودند. جهاد تبیین. به جهاد تبیین در پستی مجزا خواهم پرداخت. 

یکی از لازمه های جهاد تبیین نگاه درست به مسائل است. مثال ساده اش می شود اینکه دشمن از تمام حربه ها استفاده می کند و تنها در یک جبهه تسلیحات خود را به کار نمی بندد. حالا فکر کنید شما برای مردم میخواهید از مسئله ای را تببین کنید و تنها به یک جنبه از موضوع بپردازید. نگاه درست یعنی دیدن کل میدان. نگاه عمیق به مسائل. تحلیل بر اساس واقعیات و با توجه به گذشته و سابقه دشمن. 

  • محمد برزین

متن پایین نوشته استاد شاهین کلانتری است. من هر بار که نوشتن دور می شوم به نوشته های او پناه میبرم که مرا برگردانند. از خواندن لذت ببرید. نوش جان چشمان ارزشمندتان. 

در طول روز، وقتی به بن‌بست می‌خوری چه می‌کنی؟

  • نق می‌زنی؟
  • چرت می‌زنی؟
  • با دیگران گپ می‌زنی؟
  • توی سر خودت می‌زنی؟
  • توی موبایل پرسه می‌زنی؟
  • گشتی در کوچه و بازار می‌زنی؟
  • همه‌ی موارد؟

اما یک کار دیگر هم می‌توان کرد.

«با او حرف بزن (Talk to her)»

(این اسم یکی از فیلم‌‌های درخشان پدرو آلمادوار است.)

با او حرف بزن، با خودت، انگار که با دیگری سخن می‌گویی.

با صدایی از بیرون، مسیر خودگویی درونی‌ات را تغییر بده.

با او حرف بزن.

  • محمد برزین

بگذارید شرط سوم را با کش و قوس بیشتری برایتان تعریف کنم. شرط سوم دغدغه ای است که خیلی با آن چالش دارم. کلاس های کنکوری و آموزشگاه ها و موسسات و کلاس های خصوصی و معلم خصوصی و فیلم ها و دوره های پیشرفته آموزشی چقدر در رفع مشکل درس خواندنِ موثر بچه ها اثرگذار بوده است؟ 

بچه های این دوره برعکس ما غرق در آموزشند. آنقدر کلاس های رنگارنگ وجود دارد که به هر کدامشان اگر بخواهیم نوکی بزنیم سه سال که هیچ دوازده سال وقت کم می آوریم. آیا موسسات و آموزشگاه دغذغه آموزش دارند؟ یا سیستمی بوجود آمده جهت تاراج جیب پدرانی که با زحمت فراوان پول در می آوردند. 

شرط سوم درس خواندن است. روز اول با بچه ها می بندیم که تعریف ما از درس خواندن، زیاد خواندن نیست. می گویند پدر و مادرمان می گویند که ما تو را در حال خواندن نمی بینیم. چه طور درس بخوانیم؟ این مشکل را با خیلی از خانواده ها با یک برگه ساده حل کرده ایم. برگه ساعت درسی. 

محل قرار گیری این برگه روی درب یخچال است. مادر ناظر عملکرد می شود و تامین کننده شرایط. بچه ها یاد میگیرند در زمان درس هیچ وسیله ارتباطی و حواس پرت را در کنار خود که هیچ در اتاق هم نداشته باشند.مادر به عنوان دلسوز به رسم امانت گوشی را تحویل می گیرد تا پایان زمان درس.استراحت بچه ها نیز به دور از فضای مجازی و بازی است و دلیلش را شما خود بهتر می دانید. 

زمان درس که تمام می شود باید زمان خوب استراحت کردن، خوب تفریح کردن، خوب ورزش کردن، خوب لذت بردن شروع شود. همه این خوب هایی که به این شکل در جملات قرار گرفته دلیل دارد. 

عمدتا فضای مجازی در فواصل بین درسی زمان بچه ها را پر می کندو شاید این بزرگترین اشتباه باشد. دلیل بماند برای بعد. ما با بچه ها قرار می بندیم. قانون تمرکز را توضیح می دهیم و آنچه لازمه این کار است. 

چقدر مطالب درسی به کار می آید(سوال یهویی و بی ربط)

در ملاقات های روزانه  یا هفتگی از وضعیت کلاس و شوخی ها، معلم ها، زنگ تفریح و هرانچه که خود در مدرسه تجربه کرده ایم و این سالها از دیگر نوجوانان شنیده ایم را جویا می شوم. البته با خنده و همراهی و جو دادن و کمی بی جنبه بازی جهت عادی سازی. 

من این طور فکر میکنم که خیلی ها درس خواندنشان به این شکل و در این ساختار آموزشی جنایات است در حق خودشان و خانواده و جامعه.برخی بچه ها باید دست به آچار شوند. بازار ببیند. مهارت های مورد علاقه خود را دنبال کنند و قید دانشگاه های فنی با این کیفیت پایین را بزنند. 

  • محمد برزین

من همیشه برای کسانی که دوست دارند باهم رابطه ای داشته باشیم پیش شرط هایی می گذارم که شاید برایتان جالب باشد. من با اینکه در انتهای دهه سوم زندگی به سر می برم دوستانم را نوجوانان و جوانی شکل داده اند که توانسته اند لایه یِ امنیتیِ سختِ بودن در کنار یک فرد درونگرا را کنار بزنند. دوستانی که یا در سن بلوغ به سر میبرند یا کمی از آن فاصله گرفته اند و در برزخ این دوران طی طریق می کنند. 

بشدت در روابط اجتماعی قانون مدار هستم.  به هر کسی نزدیک نمی شوم. از کسانی که خیلی حرف می زنند فاصله می گیرم. حوصله ماندن طولانی در جمع را ندارم. فرقی نمی کند خانواده باشد یا دوستان. هر چند ساعت باید خلوتی جانانه را تجربه کنم. حرف زدن با خودم و آدم امنم را به هر کاری ترجیح میدهم. رایانه ام بهترین رفیق این سال ها بوده و آموزش بهترین تفریحم. کتابخوابم و خط خطی کردن کتاب را نوعی عشق بازی می دانم. 

این من هستم. شوخِ اخمو، عصبانی مهربان، سریع الرضا با ذره بینی که از هر چند گاهی به شدت اضافه کاری می کند. تا می توانم از رفتن به جمع خودداری میکنم و شاید تنها جمعی که حالم را خوب میکند هیات و روضه سیدالشهدا علیه السلام باشد. 

حالا میخواهم از شروط رفاقتم بگویم که شاید برایتان جالب باشد. شرط اول که خیلی خیلی خیلی مهم است. نماز اول وقت؛ این شرطی است که بچه ها خیلی خوب با آن کنار می آیند. راحت است البته نماز صبح را می شود خیلی سخت نگرفت چون مرده است و از دنیایی به دنیایی آمدن شاید کمی سخت باشد. وقتی با بچه ها حرف میزنم خودشان به ناگهان بدون اینکه سوالی بپرسم می گویند :«نماز صبح چی؟» . جواب فقط یک جمله است، با هم درستش می کنیم. گاهی برای بچه ها قرار های صبحگاهی میگذاریم. قرار با چه کسی ؟ قرار با کسی که می گویند دوستش دارند و حاضرند هر ساعتی که میخواهد برای دیدنش وقت بگذارند تا عادی سازی مسئله.

شرط دوم، رضایت پدر و مادر. بچه ها در سن بلوغ و انتقال از نوجوانی به جوانی کمی افسار بندگی پاره کنند و چموش بازی در بیاورند. اینجاست که نقش مربی که توانسته در دل نوجوان جا باز کند خودش را نشان میدهد. مربی میخواهد که خانواده از عملکرد نوجوان راضی باشد. هر از چند گاهی با خانواده ارتباط می گیرم. گاهی این ارتباط علنی است و نوجوان متوجه می شود و گاهی کاملا محرمانه و در سکوت رسانه ای. در اکثر موارد خانواده ها راضی بوده اند. شاید کمی نارضایتی باشد ولی برای خودشان جا افتاده است که در سن و سال نوجوان این موارد عادی است. جالب اینجاست که وقتی نوجوان از رضایت خانواده با خبر می شود خیلی تعجب میکند. (بعدا در مورد این موضوع حرف خواهیم زد)

شرط سوم طلبتان. در روزهای آتی به آن خواهم پرداخت.  

کلمات کلیدی در متن مشخص شده اند. 

  • محمد برزین

حال و هوای شهر کمی تغییر کرده. دیگه اون روزهای سابق نیست. نه کوچه ها بوی قدیم رو داره نه آدمها. از رفاقتها و همسایگی هم چیزی نمیگم. چند روزی هست که به خاطر اغتشاش یه عده اینترنت ها قطعه (سایت های خارجی )و بحمدالله تونستیم به اجبار از فضای اینستا فاصله بگیریم و دوباره برگردیم به بیان و محیط فوق العاده نوشتن. 

این مدت بیشتر مشغول خواندن کتاب های توسعه فردی و کمی هم کسب و کار بودم از ذهن نامحدود نوشته جیم کوییک گرفته تا قلاب نوشته نیرایال. خودم هم نمیدانم چرا با اینکه سطح مطالعه از نظر کیفیت افزایش پیدا کرد اما حس و حال نوشتنم نابود شد. 

نوشتن های صبحگاهی که از دست رفت و پشت پا خورد دیگه رنگ نوشتن رو ندیدم تا حالا که به زور فیلتر شکن و تخلیه میل اینستاگردی دیگه کاری نداشتم به جز نوشتن. 

اگه دارم پراکنده می نویسم خرده نگیرید کمی بنویسم راه می افتم و قول میدم چیزایی که خواندم رو به طور کامل براتون توضیح بدم. البته اگه همراهی کنید. 

  • محمد برزین