- ۰ نظر
- ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۰۳
روزی چند بار سراغ مرگ را می گیرد ولی ملک الموت دستش به کاری بند شده و حالا حالا وقت برای گرفتن جان او ندارد. تک چرخ که می زند موتورش توبه کنان به جد بزرگوار هندا و یاماها قسم میدهد که این کودک سر عقل بیاید. مادرش می گوید روزی سه کیلو خالص شیر می دهد
روزی در سفری که حالا باید نمازم را به طور کامل می خواندم صدای بلند اذان مرا به خودم آورد و یاد روزگاری افتادم که همراه دوستان به مسجد محل می رفتیم و نمازی نبود که برقرار باشد و ما جماعتش را نخوانده باشیم، کم مانده بود نماز شب و غفیله را هم به جماعت بخوانیم. مسجدی زیبا با طراحی داخلی منحصر به فرد که ورود به آن مساوی بود با حال خوش.
شاید ما دهه شصتی ها پر خاطره ترین انسان های این کره خاکی باشیم. با هرچیزی خاطره ای داریم پر از فراز و نشیب و شیرینی و تلخی ، از صدا گرفته تا تصویر، از روز گرفته تا دل شب، از کیف و کفش و کتاب و شلوارهای پرچین و پشت مو و کلی چیزهای دیگر که در این دوره فحش حساب می شود.
وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ ربّه بِکلماتٍ فأتمهنّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لاینالُ عَهدی الظّالِمینَ ﴿۱۲۴﴾ |
هنگامی که خداوند، ابراهیم(ع) را با وسایل گوناگونی آزمود [و او به خوبی از عهده آزمون برآمد]؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم(ع) گفت: از فرزندان من] نیز [امامانی قرار بده]خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد. |