تاریخ نمی تواند فراموش کند که ما حتی برای دفاع مان یک موشک نداشتیم. یک موشک ساده. هواپیماهای رژیم بعث می آمدند و اندرون خودشان را روی بیمارستان ها
باید شروع به نوشتن کرد تا به بی سوادی خود پی برد. بی سوادی نه به معنای عام خود. همیشه فکر می کنیم که در مورد موضوعات مختلف صاحب نظر هستیم و می توانیم ساعت ها
این روزها کافیست کمی شناخته شده باشی، صفحه اینستاگرامی پر فالووری داشته باشی یا ممبر تلگرامت چند کا باشد. شماره ات را چنان گیر می آورند گویی به شکار پلنگ مازندران رفته اند.
وزنه ای چند تنی از روی دوشم برداشته شد. خیلی ازدوستان این بار سنگین را به دوش نکشیدند که هر کدام دلیل خودشان را داشتند. مساله پایان نامه ارشد برای از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
میخواهم به لطف ایزد منان کارخانه جدیدی را با رویکردی متفاوت افتتاح کنم. کارخانه ای که نمونه خارجی زیاد دارد ولی نمونه های داخلی آن دارند با شکستگی میل لنگ و نداشتن پیچ رزوه نشده
عده ای روز و شب نشسته اند و می نویسند و البته جنس کارشان ایجاب می کنند که ساعتها به پشتی صندلی تکیه ای شاهانه بزنند و به جایی خیره شوند. ماهیت کارشان این است که ساعت های
5 شنبه های ما رنگ و بوی دیگری گرفت وقتی وارد فاز عملیاتی قرارگاه مطالعاتی حضرت روح الله شدیم. از سال 97 که کار را شروع کردیم بیشتر در فضای مجازی بودیم تا فضای واقعی اما باهدف گذاری صورت گرفته از 9 مرداد دورهمی های کتابخوانی قرارگاه شروع شد. دوره اول دورهمی ها رو متبرک کردیم به کار برای شهدا. در این دوره هر عزیزی کتابی از کتابهای شهدا رو در منزل مطالعه و در جلسه دورهمی هر جایی از کتاب رو علاقه مند بود برای دوستان یا از حفظ یا از روی کتاب شروع به خواندن می کند.
در جلسه ای که هفته گذشته در قم داشتم کتاب در مکتب مصطفی را دریافت کردم و در دورهمی نیز همین کتاب را شروع به خواندن کردم. و بحمدالله مورد استقبال قرار گرفت. از طرفی چون خودم جلسه را مدیریت می کنم لازم دانستم که کتاب را به صورت پاورپوینت ارائه بدم چون نکات خوبی برای گفتن داشت.
پاورپوینت بخشی از کتاب در مکتب مصطفی
دیروز زمانی زیادی از وقتم صرف مطالعه شد شاید حدود 7 الی 8 ساعت و این لذتی فوق العاده را برایم به همراه داشت. ماجرای فکر آوینی کتابی که دیروز حسابی ذهنم
مدتی بود دستم به نوشتن نمی رفت. حدود یک ماه بود که صفحه اینستاگرام را بروز نمی کردم و وبلاگ هم نیز از این قائده مستثنی نبود. دلیلش را نمی دانم. هر وقت این حالت بوجود می آید
برخی از آوینی روایت فتح را می شناسند و برخی فتح خون را. آوینی در فریم به فریم روایت فتح روح دمیده و صدای ملکوتیش را با کلمات جادویی ممزوج نموده تا بعد از سه دهه عده ای به کشف آن بپردازند. آوینی دهه ها از زمان حیاتش پیش بود. نگاهش به انقلاب و دفاع مقدس را کسی می فهمد که به او دستور تاسیس موسسه روایت فتح را می دهد. چه سری در تشابه نام مرتضی مطهری و مرتضی آوینی است؟ نمی دانم. باید مانند جویندگان طلا روزها، ماه ها و سالها پای حرف کسانی نشست که با مرتضی ها زندگی کرده اند.
چند دقیقه از وقت خود را برای شنیدن حرف های مرتضی بگذاریم شاید زنده شویم!!!